ناپایداری زبانهای محلی
پژوهشگران رشتهی زبانشناسی، شمار زبانهای شناسایی شده در سدههای اخیر را که در حجم بسیار بالایی دارای نشانههای نگارشی (الفبا) میباشند، بهشکلهای نوشتاری و گفتاری مورد کاربرد مردم قرار میگیرند و ابزار پیوند و همبستگی فرهنگی ـ اجتماعی به شمار میروند، به 6 هزار بالغ میدانند. ولی پیشبینی میکنند که تا پایان سدهی 21 میلادی، کم یا بیش، یک دهم از آنها شانس بقا خواهند داشت، بررسی انجام شده نشان میدهد که گفتارکنندگان به بسیاری از این زبانها، شمار اندکی را در محدودهی اقلیمی کوچک، تشکیل میدهند. برای نمونه، در گینهی نو، شمار 850 زبان محلی مستقل از هم، فقط توسط 5/3 میلیون نفر به کار گرفته میشوند.
آماری که به شکل گرافیک نشان داده میشود، حکایت از آن دارد که، در حدود نیمی از مردم دنیا فقط به یازده زبان متداول گفتگو میکنند، در حدود یک چهارم از آنها را، گفتارکنندگان به 29 زبان ـ به عنوان زبان مادری ـ تشکیل میدهند، یک چهارم باقیمانده نیز، گفتارکنندگان شش هزار زبان ـ در مجموع ـ میباشند.
میشل کراوس، استاد دانشگاه آلاسکا، بر این باور است که بین 300 تا 600 زبان، از رقم بالا، تا حدودی از ایمنی و قدرت بقا برخوردار هستند، ولی ترس از این است که باقیماندهی آنها از فهرست زبانهای دنیا خط بخورند و گم بشوند. بنا به گمانهزنی سازمان یونسکو نیز، تا پایان سدهی 21 میلادی، تنها، شماری در حدود نیمی از زبانهای معمول، شانس پایداری خواهند داشت. در حالی که این نیمه نیز گفتارکنندگان کنونی خود را به رقمی بسیار کمتر از رقم کنونی کاهش خواهند داد. این سازمان، در نشریهای که در ماه فوریهی سال 2002 میلادی انتشار داده، به یک بررسی پژوهشی در این زمینه اشاره میکند و مینویسد: در حال حاضر 6 هزار زبان متداول در دنیا، در آستانهی دگرگونی به سوی ناپدیدی برخی از آنها، قرار دارند، در این بررسی آمده است که: زبانهای مسلط، مانند انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی، چینی و روسی بهطور فزایندهای، زبانهای محلی و اقلیتی را به سوی نابودی سوق میدهند.
با این که در سال 1982 میلادی دفتر اروپایی زبانهای اقلیتهای قومی بنیانگذاری شد و در پی آن قوانینی را نیز تدوین و به تصویب رسانید، تا به موجب آنها هر اقلیتی را به بهرهگیری آزاد از زبان قومی خود مجاز گرداند، و افزون بر آن، مصوبههایی نیز از سوی پارلمان اروپا و دولتهای کشورهای عضو، در پشتیبانی از بهرهوری از زبانهای اقلیتهای قومی تنظیم گردید، تا بر این امر فرهنگی مهم چتر حمایتی بگسترانند، ولی درست در همین بخش از جهان امروز، آیندهی زبانهای محلی موجود، افق تیرهتری پیدا کرده است.
پژوهشگران ((اطلس زبانهای دنیا)) با آگاهی از روند ناپایداری زبانهای محلی و با اشاره به شتاب ناپایداری آنها، از ((چشماندازی تاریک)) و از یک ((فاجعهی فرهنگی)) فزاینده سخن میگویند. این گروه 27 نفری، استادان این رشته در دانشگاههای مختلف میباشند که به یاری هم ((اطلس زبانها)) را به گونهای تازه به نگارش درآوردهاند. آنان، شمار زبانهای گفتاری مردمان روی کره زمین در سیزده هزار سال پیش از میلاد مسیح، را بین 10 تا 15 هزار زبان برآورده کردهاند، که ششصد گروه انسانی یا ملت، همزمان به آنها سخن میگفتند. آنان بر این باور هستند که، از زمانی که انسان به شهرنشینی رویآورده است، از شمار و گوناگونی زبانهای به کار رفته نیز، با گذشت زمان کاسته شده است. این کاهش که با روند همپذیری (integration) گروههای انسانی همراه بوده است، از حدود دههزار سال پیش به این سو، آغاز شده است. در آغاز، شتاب بسیار کند بود، لیکن همراه با شتاب پیشرفت شهرنشینی، شتاب ناپدیدی زبانهایی هم که گفتارکنندگان به آنها، در گروههای نیرومند با ابزارهای تولید بهتر، ادغام میشدند، افزایش چشمگیری پیدا کرد. آنان بر این باورند، که، در هزارهی اخیر میسحی (بین سالهای 1000 و2000) روند نابودی، شتاب بیشتری به خود گرفته است. در این فاصلهی زمانی، از میزان هفت هزار زبان متداول، یک هزار کاسته شده است. دانشمندان عامل پایهای در این کاهش سریع را، گسترش سرمایهداری اروپای سرمایهدار و در برآیند آن، پیاده کردن سیاست مستعمراتی، در کشورهای ناتوان با ساختار بومی ولی دارای مواد اولیهی تولیدی غنی، اعلام کردهاند.
سیاستهای استعماری آمریکا و استرالیا در روند زراعت جمعی، شمار بسیار زیادی از مردم را قربانی خواستههای سودجویانهی سرمایهداران کردهاند. از این رهگذر نیز شمار بسیار زیادی از ثروت فرهنگی، از جمله زبان مردمان بومی در این دو خشکی بزرگ، از بین رفته بود. ولی آنچه در عصر ما شتاب ناپایداری زبانهای گروههای کوچک اجتماعی را افزایش میدهد، کمبود علاقهی مردم به یادگیری، آنها به دلیل عدم کاربرد و کارآیی اجتماعیشان میباشد. از سویی دیگر، عاملی که در نابودی آنها نقشی بازی میکند، تحول ناپذیری یا نبود امکانات فرهنگی برای دگرگونسازی این زبانها در جهت گسترش و کارآیی آنها میباشد.
آنچه در گذشتههای دور تاریخی، عامل تحول زبانهای محلی و هرگونه دگرگونی در آنها بود، نزدیکی جامعهها از راه بازرگانی به همدیگر بود. این عامل تماس و نیاز به رابطه با دیگران، به پیشرفت و غنیسازی زبان هردو طرف، معامله میانجامید، در صورتی که امروزه، عامل تماس دو فرهنگ یا دو گروه اجتماعی با یکدیگر، تأثیرپذیری یک زبان از زبان دیگر را در بعد بالاتری به دلیل نیاز به کارگیری زبان کاملتر، سبب گشته و در درازمدت جایگزینی واژهها را به شماری میرساند که کاربرد زبان ضعیفتر را به مخاطره میاندازد. از اینرو، عاملهایی که بر پیدایش و زایش زبانهای محلی و قبیلهای در هزارهی نخست حاکم بودند، بر اثر زایل شدن کاربردشان در سدههای اخیر، سبب ناکارآمدی و نابودی آنها شدهاند.
مرگ و میر زبانهای محلی بحث تازهای نیست و در سدههای پیشین نیز بنیانگذاران آکادمی علوم به این فرآیند غمانگیز پیبرده بودند. طبیعی است که با پشتیبانی فرهنگی ـ اجتماعی، حتی امروزه نیز میتوان بسیاری از زبانها را از نابودی فزاینده نجات داد، یا دستکم از افزایش شتاب نابودی آنها کاست. در این راه، چشم دوستداران هر زبانی، به رویآوری مردم به یادگیری آن و به پشتیبانی مالی و معنوی دولتها دوخته شده است. در موقعیت کنونی، نجات هر زبان ملی، که به همراه آن فرهنگ و باورهای نهفته در آن نیز به جای خواهند ماند؛ به یقین پشتیبانی سازمان یافتهای را میطلبد که بیشترین امکانات این پشتیبانی باید از سوی دولتهای منطقه یا سازمانهای جهانی فراهم شود.
بنا به گزراش ((اطلس زبانها)) در هر یک از پنج خشکی روی کره زمین، زبانها یا گویشهایی بودند و هستند که در معرض تهدید به نابودی قرار دارند. زبان آرامی، از زمرهی زبانهای باستانی خاور نزدیک، تا آغاز دورهی اسلامی، یکی از زبانهای گسترش یافته در منطقه بود که بسیاری از اسناد دانشی ـ فرهنگی را به ما انتقال داده است. درحالی که امروزه تنها چند جزیرهی زبانی از آن باقی مانده است. در سال 1999 میلادی آخرین بازماندهی گفتارکنندگان به زبان ((آرامینو)) که در دو روستای ایالت دیاربکر کشور ترکیه میزیستند. روی در نقاب خاک کشیدند.
یکی از زبانهای مورد تهدید به نابودی در قلمرو شوروی پیشین، زبان ((آلوتور)) در شبه جزیرهی چامکاتکا میباشد که هنوز هشتصد نفر از مردم آلتور بدان زبان گفتار میکنند. وضعیت به ویژه غمانگیز این فاجعهی ناپدیدی زبانها را در آمریکای شمالی و استرالیا میتوان سراغ گرفت. در این مناطق نیز ابعاد فاجعه بسیار بزرگ گزارش شدهاند. در استرالیای غربی، در سال 1995 واپسین گفتار کنندگان به زبان ((مارتوتونیرا)) از دنیا رفت. این گزارش حاکی از آن است که در این منطقه، از بین یکصد و هشتاد و هفت زبان زندهی متداول، تنها سی و هشت زبان به نسل بعدی انتقال داده میشوند. گایونا، یک زبان ایروکزی است که امروزه تنها یکصد گفتارکننده دارد. این در حالی است که، در آمریکای جنوبی، از بین چهارصد زبان، حدود یکصد عدد آنها شانس انتقال پیدا میکنند. نمونههای مشابه زیادی نشانگر این وضعیت تأسفبار در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا میباشند: زبان ((اولوتاپوپولوکا)) در مکزیک تنها 60 گفتارکنندهی سالمند در یک دهکده دارد. در حالیکه در آفریقای جنوبی این وضعیت غمناک شامل حال چندین زبان در حال زوال میباشد. بنابر این گزارشها، در فنلاند، هلند، آلمان، لهستان، لیتوانی، ماورای قفقاز، اسلواکی و رومانی نیز، یک دو جین زبان در معرض نابودی شناخته شدهاند که هرکدام زیر پانزدههزار گفتارکننده دارند، از آن جمله میتوان از زبانهای: سوربیش، فریزیش شمالی و شرقی را نام برد. در کشورهای اسکاندیناوی نیز، چهار زبان ریشهای، در یونان، زبان توسکایی، در جنوب اروپا، زبانهای باسکی، زبانهای کلتی؛ نظیر: گالی، والیزی و برتونی. زبان ((رتورومانی)) در سویس، زبان جیدی و بسیاری از زبانهای سرزمینهای قفقاز نیز؛ در این رده گنجانده شدهاند. زبان ((لازی)) در جنوب قفقاز و کشور ترکیه، فقط چند صد هزار نفر گفتار کننده دارد که به دلیلهای سیاسی ـ حکومتی، امکان انتقال این زبان به نسل بعدی وجود ندارد.
به دلیل فشارهای حکومتی و انحصار آموزشی زبان ترکی، بسیاری از اقوام محلی و اقلیتهای قومی در ترکیه، ترجیح میدهند که از آموزش زبان قومی خود صرفنظر نمایند. کراوس یکی از پژوهشگران اطلس زبانهای دنیا، گزارش میکند که: در شهری در آلاسکا، که او در آن به تدریس مشغول است، کودکان تنها دو زبان، از بین بیست زبان موجود را یاد میگیرند. هیجده زبان دیگر، در زمانی نه چندان دور، روبه نیستی خواهند گذاشت. انتقال یک زبان توسط گروه آموزشگر به گروه زبانآموزـ که به دلیلهایی برگزیده شده است ـ چشمانداز زنده ماندن آن زبان را به دقت نمایان میسازد. همان گونه است که کنار گذاشتن برخی از آنها به هر دلیل سرنوشت ناپدیدی آنان را محتوم میسازد تازه باید اذعان کرد که در این شمارشها، گویشهای بیشماری از زبانهای محلی گنجانیده نشدهاند، چون تشخیص بین زبان یا گویش بودن آنها به آسانی فراهم نمیشود. در ایران جزیرههای زبانی باقیمانده از زبانهای ایرانی، نظیر زبان پهلوی و لهجههای وابسته به بسیاری از این زبانها در نواحی طبرستان، گیلان، کردستان و خوزستان در حال برچیده شدن و در معرض نابودی کامل قرار دارند، در حالی که از بسیاری از آنها تا سدهی 13 و 14 میلادی مدارک مستند نوشتاری در دست است. ناگفته نماند که هنوز کوشندگان ایرانی در این راستا، از تلاش خود دست برنداشته و پژوهشهایی را پیشگرفتهاند که، گاهی، برآیندشان را به صورت کتاب یا نوشتاری در نشریههای ویژه به چاپ میرسانند.
چرا زبانها از بین میروند و چرا گفتارکنندگان آنها را رها میکنند؟
یکی از عاملهای فشار، در جهت حذف یا متروک ماندن یک زبان محلی، نارسایی آن زبان در پاسخگویی به هجوم تکنولوژی و فرهنگ اجتماعی ـ هنری کشورهای پیشرفته است و آنچه این روند رو به نیستی را یاری میرساند، کشش و گرایش مردم تحصیلکرده در کشورهای کم رشد، به یادگیری و به کارگیری زبان دانش و فن وارداتی میباشد. این دو عامل سبب میشود که زبانهای ملی، در برابر زبانهایی با امکانهای عرضه و معرفی بیشتر دانش، حالت تسلیم به خود گیرند ولی نمونههای بسیاری نیز حاکی از دخالت حکومتها با اجرای طرحهای آموزشی و پرورشی با دیدگاههای سیاسی وجود دارند. یکی از دلیلهای شتاببخشی به نابودی برخی از زبانهای محلی یا قومی، اقلیتی، حذف تعمدی این زبانها از گردش کاربردی اداری یا از برنامههای آموزشی مدارس میباشد. زمانی که مردم کاربردی برای زبان نیاکانی و محلی خود پیدا نمیکنند یا آیندهای را برایش نمیبینند میل و رغبتی نیز برای انتقال آن زبان به فرزندان خود نشان نمیدهند. این گرایش و ضعف، زمانی تشدید میشود که حکومتها نیز امکانها یا ابزاری برای این انتقال نسل به نسل، در اختیار نمیگذارند و حتی تمایلی به آن نشان نمیدهند، طبیعی است که پیشرفت تکنولوژی و افزایش و تسهیل ارتباطات (رسانههای جمعی بویژه دیداری و گفتاری) از سویی و شیوههای نوشتاری و زبانهای به کارگرفته شده در رایانهها و دیگر رسانههای نوشتاری از سوی دیگر، میدان رقابت را حتی برای بسیاری از زبانهای مهم دنیا نیز تنگتر کردهاند. نکتهی شایان تأسف در این راستا این است که، با مرگ و ناپدیدی هر زبانی، بسیاری از یافتههای اجتماعی، آداب، عادات و رسوم فرهنگی قومی، ملی و حتی فلسفهی زیستی، اجتماعی نهفته در آن زبان نیز زایل میشود.