معاد
دیدگاه ادیان الهی و مکتب های مادی درباره آینده انسان و جهان:
الف) تمام ادیان الهى ، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مىدانند، قرآن مىگوید : «و أنّ اِلى ربّک المنتَهى» (نجم/42) همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مىباشد.
انبیا مىگویند:
1- انسان بیهوده آفریده نشده است؛ «أفَحَسِبتم انّما خلقناکم عَبَثا» (ذاریات/56)
2- در آفرینش انسان هدفى بس بزرگ در کار است و آن انتخاب راه حق از میان تمام راهها و بندگى و تسلیم خدا از از میان تمام انواع بندگى ها و تسلیمها است؛ «و ما خَلقتُ الجِنّ و الانس اِلاّ لیعبدون» (مومنون/115)
3- براى آنکه انسان در هدفش موفق شود، تمام امکانات طبیعى را براى او قرار داده و همه چیز را مسخّرش نمودهایم؛ «سَخَّر لکم ما فى الارض» (حج/65)
4- به او بشارت و هشدار دادیم که کار نیک و بد تو در هر شرایط و هر مقدارى که باشد، زیر نظر و مورد حساب قرار مىگیرد؛ «فَمَن یَعمل مِثقالَ ذَرّة خیراً یَرَه و مَن یَعمل مِثقالَ ذَرّة شرّاً یَرَه» (زلزال/7-8)
5 - انسان در گرو عمل خویش است؛ «کلّ نَفسٍ بِما کَسَبت رَهینَة» (مدثر/38)
6- حتّى از گوش، چشم و دل انسان واز شنیدنىها، گفتنىها و فکر کردنىها بازپرسى مىشود؛ «اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤادَ کلّ اولئِکَ کان عنه مَسئولا» (اسراء/36)
7- خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند؛ «اِنّ اللّه لایُضیعُ أجرَ المحسِنین» (توبه/120)
ب) مکتبهاى مادّى،
آینده جهان و انسان را بنبست، تاریک، فانى و نیستى مىدانند و این دید بسیار خطرناک و یأسآور است.
چگونگی اثبات معاد
امام جواد علیه السلام مىفرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونهاى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مىکند. آرى مرگ یک خواب طولانى و شدیدى بیش نیست. بهار و پائیز درختان، نمونه دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر مىخوانیم: خداست که بادها را مىفرستد تا ابرها را برانگیزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مىکند و پس از باریدن، آن شهر مرده را زنده مىکند، سپس مىفرماید: «کذلِکَ النُّشور» (فاطر/9) یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زندهشدن درختان و گیاهان است. در جاى دیگر مىفرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَةً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (ق/11) ما به واسطه باران شهر مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت. بنابراین، نمونههاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پیش چشم ما مىدرخشد و مسأله زندهشدن مرده (با آن همه عظمت) را براى ما ساده و ممکن جلوه مىدهد. قرآن براى اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالى نیست، نمونههاى فراوانى را بیان مىکند، از جمله:
الف) شخصى استخوان پوسیدهاى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسول خداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟خداوند به پیامبرش مىفرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّة» (یس/78-79) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مىتواند دوباره آن را خلق کند.
ب) حضرت عُزیر علیه السلام در سفرى از کنار آبادى خراب شدهاى عبور مىکرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىکند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا ماندهاى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز. خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده و پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زندهشدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوانهاى پوسیده الاغ کن که در جلو چشم تو آنرا از زمین بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر مىگردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد. آن حضرت زمانى که هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صدساله را دید گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد. (بقره/259)
ج) حضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت، لاشهاى را دید که گوشهاى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّهاى از آن را یک نوع حیوانى مىخورد، همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است)خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهده عینى، آرامش دل پیدا مىکنم. آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مىکند، ولى تجربه و مشاهده دل را آرامش مىبخشد. خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مىگیرد و به شکل پرنده اوّل ساخته مىشود. حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرندهها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، بهم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. (بقره/260)
چرا باید معاد وجود داشته باشد؟
دلیل اوّل عدل خدا
در قرآن آیات فراوانى به چشم مىخورد که از عقلها و وجدانها سؤال مىکند که آیا خوبان وبدان با هم مساوى هستند و هیچ تفاوتى نخواهند داشت؟«أفَمَن کان مؤمِناً کمَن کانَ فاسِقاً لایَستَوون» (سجده/18) آیا مؤمن و فاسق یکسانند؟! هرگز چنین نیست.
دلیل دوّم حکمت خدا
اگر قیامتى نباشد اصل آفرینش انسان و جهان لغو و بیهوده و خلاف حکمت الهى است. اگر معاد نباشد کار خدا به مراتب از این نوع پذیرایى و سفرهچینى بیهودهتر است، زیرا خداوند نیز سفرهاى به اندازه جهان هستى پیش روى انسان گسترده است، سفرهاى نو وابتکارى که اختراعکننده آن خوداوست؛ «بَدِیعُ السّمواتِ و الاَرض» (انعام/101) سفرهاى بس نیکو و زیبا؛ «ألّذى أحسَنَ کلّ شَى خَلقه» (سجده/7) سفرهاى حساب شده و با اندازهگیرى دقیق؛ «و کلّ شَى عنده بِمقدار» (رعد/8) سفرهاى بر اساس لطف و رحمت خداوند؛ «کَتَبَ على نَفسِه الرّحمَة» (انعام/12) او لطف و رحمت را بر خود حتمى نموده است. سفرهاى پر از انواع نعمتها؛ «خَلَقَ لَکم ما فِى الاَرضِ جَمعیا» (بقره/29) آن هم نعمتهاى دل پسند و لذیذ؛ «وَ رَزَقناهُم مِنَ الطّیّبات» (اسراء/70) سفرهاى زیر سقف و ستارگانى زیبا؛ «اِنّا زَیّنَا السّماءَ الدّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب» (صافات/6) سفرهاى با کارگردانان بسیار که مسئول تقسیم و تدبیر هستند؛ «فَالمقَسّماتِ اَمرا» (ذاریات/4) ، «فَالمُدبّراتِ اَمرا» (نازعات/5) سفرهاى همراه با پزشکى دلسوز. حضرت علىعلیه السلام فرمود: رسول خداصلى الله علیه وآله پزشکى بود که چنان علاقه و سوزى نسبت به مردم داشت که خودش مىگشت و مریضان را پیدا مىکرد و آنها را مداوا مىفرمود. (نهج البلاغه/خطبه108) آیا مىتوان قبول کرد که خداى حکیم چنین سفرهاى با آن همه ویژگىها براى نسل بشر گسترانیده باشد، ولى مردم بدون مراعات برنامههاى آن، گروهى ظالم و در رفاه و آزاد و گروه دیگرى در بند و فقیر و مظلوم باشند و پس از چند روزى همه مرده و بساط سفره بر چیده شود و همه چیز خاتمه پیدا نماید؟ آیا این کار از چنان حکیمى انتظار مىرود؟!خدایا! تو از هرگونه کار بیهود و عیبى پاک و منزّه هستى، هرگز این آفرینش را پوچ و باطل نیافریدى. «رَبّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلا سُبحانَک» (آل عمران/191)
ما قدرت و علم خدا را از روزنه دید خود نگاه مىکنیم و چون خود ما محدود هستیم، نمىتوانیم بىنهایت را تصوّر کنیم، در سرتاسر داستانهاى قرآن این حقیقت به چشم مىخورد که خداوند مىخواهد فکر ما را از انحصار این چهار چوب مادّى بیرون کند و لذا اگر مىگوید: ما به زن بىشوهرى به نام مریم نوزاد دادیم. (مریم/20)
اگر مىگوید: ما به نوزاد در گهواره قدرت سخن گفتن دادیم . (مریم/30)
اگر مىگوید: ما توسّط پرندگانى به نام ابابیل، فیلسواران را نابود کردیم. (فیل/4)
اگر مىگوید: با زدن یک عصا، دوازده چشمه آب از سنگها بیرون آوردیم. (بقره/6)
اگر مىگوید: ما با نَفَس حضرت عیسى علیه السلام مردگان را زنده کردیم . (مائده/110)
اگر مىگوید: ما به زکریاى پیرمرد و همسر نازاى او فرزندى به نام یحیى دادیم. (هود/72)
واگر مىگوید: ما موسى را در دامن خودِ فرعون تربیت کردیم. (قصص/9)
و صدها نمونه دیگر، همه و همه به خاطر آن است که چشمانداز فکر انسان از چهارچوب آنچه با او در شبانه روز مأنوس شده وسیعتر گردد و کمى هم به ماوراى طبیعت بیندیشد، چنانکه سفارش به تلاوت قرآن براى تذکّر و مرور این قبیل خاطرات است.
نقش ایمان به معاد :
1- در زندگی انسان :
تشویق و تهدید (حتّى اگر به مقدار کم باشد) در حرکت انسان نقش مهمى دارد، تا چه رسد به اینکه تشویق کننده و یا غضب کننده خداوند متعال و نوع تشویق و تهدید دوزخ و بهشت جاودانه باشد.
کسى که مىداند این خانه حساب دارد، بازرس دارد، دادگاه و زندان و شکنجه دارد و ریز و درشت کارش زیر نظر و مورد حساب قرار مىگیرد و تمام سختىها و راحتىها بازتاب عملکرد خود اوست، قهراً نمىتواند یک انسان بىتفاوت و هرزه کار و متجاوز باشد، و کسى که مىداند مقدار کمى از کارش هم بىحساب نمىماند، نمىتواند دلگرم نباشد و سعی می کند چنان زندگی کند که از نعمت های آخرت بی بهره نباشد.
2- در مسائل اقتصادى:
قرآن به کسانى که داد و ستد دارند مىفرماید: واى برکم فروشان، آیا این کمفرشان نمىدانند که براى روزى بسیار بزرگ مبعوث خواهند شد؟ و در دادگاه عدل الهى باید پاسخ آن همه کم فروشى را بدهند؟در اینجا قرآن با یادآورى قیامت جلو کم فروشان را مىگیرد، البتّه این نمونهاى از نقش معاد بود و گرنه ایمان به معاد در تمام مسائل اقتصادى اعمّ از تولید، توزیع، مصرف، مدیریّت، بازرگانى و تجارت و هر نوع فعّالیّت دیگر نقش مهمّى دارد، به خصوص در مسأله ولخرجى و اسراف.
3- در مسائل نظامى:
گروهى از بنىاسرائیل نزد یکى از پیامبران خود آمده و گفتند: ما بنا داریم در راه خدا با متجاوز ستمگر بجنگیم، لیکن نیاز به یک فرمانده لایق داریم، پیامبر فرمود: من فکر نمىکنم که شما مرد جنگ باشید، آنان گفتند: با این همه ستمى که از متجاوز مىکشیم حتماً آماده جنگ در راه خدا هستیم. پیامبر گفت: خداوند طالوت را که فردى شایسته و نیرومند و آشنا به مسائل رزمى است، به عنوان فرمانده شما معرّفى مىکند. آنگاه مردم در برابر این وعده و فرمان پیامبر، به چند دسته تقسیم شدند: گروهى از داوطلبان جبهه و جنگ بعد از شعارهاى زیاد همین که فرمان جنگ صادر شد در همان مرحلهى اوّل نافرمانى کرده و فرار نمودند. گروهى دیگر فقر مالى فرمانده را بهانه قرار داده و از رفتن به جبهه سرباز زدند. گروه دیگر با اینکه قول داده بودند که در آزمایشى که خداوند از آنها مىگیرد استقامت کنند، امّا بىصبرى کرده و مردود شدند. گروه دیگرى گرچه به هنگام صدور فرمان جنگ نترسیدند، امّا همین که لشکر قدرتمند دشمن را دیدند خود را باخته و گفتند: ما امروز طاقت مبارزه نداریم. تنها یک دسته کوچکى که ایمان به معاد داشتند با شعار:«کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَة غَلَبت فِئَةً کثیرةً باِذنِ اللّه» (بقره/249) یعنى چه بسا گروه کمى که بر گروه زیاد به اذن خدا پیروز مىشوند، به دشمن حمله کرده ودشمن را از پاى در آوردند. در این ماجرا (که به نام داستان طالوت و جالوت در سوره بقره آیات 249 تا 251 مطرح شده)، رمز پیروزى و پایدارى در جبهه و جنگ را ایمان به معاد دانسته است، زیرا مىفرماید: «قَالَ الَّذِینَ یَظنُّونَ أنّهُم مُلاقوا اللّه» (بقره/244-251) یعنى کسانى که ایمان به ملاقات خدا و روز قیامت داشتند گفتند: پیروزى مربوط به جمعیّت زیاد یا کم نیست، باید به دشمن حمله کنیم و به وظیفه الهى خود عمل کنیم که خداوند با صابران است.
4- در برخورد با طاغوتیان:
فرعون براى اینکه آبروى حضرت موسى را بریزد از همه شهرها ساحران را دعوت کرد تا با سحر و جادویشان معجزه حضرت موسى را خنثى نمایند، این ساحرانى که تا آن موقع ایمان به معاد نداشتند، همه چشم به یک سکّه دربار فرعون داشتند و حتّى آن روح گدایى خود را به زبان هم آورده و به فرعون گفتند: «أئنّ لنا لأجراً» (اعراف/113و شعرا/41) آیا اگر ما آبروى موسى را بریزیم پول و مزدى به ما مىدهى؟ که با پاسخ مثبت فرعون شروع به کار نمودند و هر چه در توان داشتند انجام دادند و سپس حضرت موسى عصاى خود را انداخت و اژدها شد و تمام بافتههاى آنان را نابود کرد. ساحران که فهمیدند معجزه و کار موسى از سحر و نوع کارهاى محدود خودشان خارج بوده و کارى صددرصد الهى است، در حضور فرعون به موسىعلیه السلام گرویده و به او ایمان آوردند. فرعون که خشمناک شده بود همه را تهدید کرد و گفت: آیا قبل از اجازه من ایمان مىآورید؟! من دست و پاى شما را به عکس یکدیگر قطع مىکنم و به شاخهها و تنههاى درخت خرما آویزانتان مىکنم. امّا آنان که تا ساعتى قبل ایمان نداشتند و چشم به جایزههاى فرعونى داشتند، اکنون به خاطر ایمان به خدا و معاد، در برابر فرعون ایستاده و با کمال آرامش به او گفتند: «اِنّما تَقضى هَذهِ الحَیاة الدُّنیا» (طه/7) هر کارى مىخواهى انجام بده، زیرا زور و ستم تو بیش این دنیا نیست، و«قالوا لاضَیرَ إنّا الى رَبّنا مُنقلِبون» (شعرا/50) کشتن ما مهم نیست که ما به سوى خداى خود بازمىگردیم. راستى ایمان به معاد چه غوغایى در روح این افراد بوجود آورد، دنیا وفرعون وسکّهها و پاداشهایى را که تا چند لحظه پیش براى آنها مهمترین مسئله جلوه مىکرد، یکسره به هیچ مىانگارند و به ریش فرعون مىخندند وزور و قدرت او را محدود و ناچیز مىدانند.
5- در توجّه به محرومان :
«عقیل» که پیرمرد عیالوارى بود، خدمت برادر خود امیرالمؤمنین حضرت علىعلیه السلام رسید و درخواست کرد تا از بیتالمال به سبب خویشاوندى خود سهمیه بیشترى به او بدهد. امام آهنى را داغ کرد و نزدیک دست عقیل آورد، عقیل از ترس دست خود را مىکشد امام مىفرماید: اگر تو از این آتش ساده دنیا مىترسى، من از عذاب و قهر ابدى خدا مىترسم. (نهج البلاغه/کلام215)
انگیزههاى انکار معاد
1- گریز از مسئولیّت :
قرآن مىفرماید: «یُریدُ الانسانَ لِیَفجُرَ اَمامَه یَسئَلُ أیّانَ یَومُ القیامَة» (قیامت/5) انسان مىخواهد براى فساد و عیّاشى راههاى جلو خویش را باز ، لذا منکر قیامت شده و مىگوید: قیامتى نیست، تا بتواند هر کارى مىخواهد انجام دهد. گاهى انسان مىخواهد از درخت یا زمینى در بیابان استفاده کند، وجدان اخلاقى و روح تقوا به او مىگوید: این کار را نکن که صاحبش راضى نیست. او براى اینکه سر وجدان خود کلاهى بگذارد و راه را براى استفاده خود باز کند. مىگوید: این زمین و درختان که مالک ندارند. آرى، انسان چنان قدرت توجیه دارد که گاهى خود او هم ناخودآگاه آن را باور مىکند. ما این انگیزهها را که ریشه روانى دارد، به عنوان «گریز از مسئولیّت» نام مىنهیم.
2- عدم ایمان به قدرت و علم خدا :
در آیات متعدّد قرآن مىخوانیم که مخالفان و منکران معاد هیچ دلیل و برهان علمى براى انکار قیامت ندارند، بلکه تنها زنده شدن را بعید مىدانند که ما نمونههاى آن را در اینجا بیان مىکنیم: * «و ما لَهم بِذلِک مِن عِلمٍ اِنْ هُم اِلاّ یَظنُّون» (جاثیه/24) کسانى که منکر معاد هستند هیچ گونه دلیل علمى ندارند، تنها با خیال و گمان حرفهایى مىزنند. * «زَعَم الّذینَ کَفروا أن لَن یُبعَثوا» (تغابن/7) کفّار گمان مىکنند که بعد از مرگ دیگر زنده نمىشوند. آرى، دلیل انکار معاد همان است که انسان ایمان به قدرت خداوند ندارد، لذا قرآن براى مخالفان نمونههایى از قدرت الهى را نقل مىکند و مىفرماید: همان قدرتى که تو را ساخت مىتواند متلاشى کرده و دوباره از نو بسازد و ناگفته پیداست که متلاشى و بهم پیوستن از اصل آفریدن آسانتر است (گر چه براى خدا هیچ کارى، مشکل نیست).
3- آگاهى نداشتن به زمان قیامت :
بهانه دیگر مخالفان معاد این است که زمان قیامت چه وقت است؟در قرآن مىخوانیم که پس از شنیدن جوابهایى از رسول خداصلى الله علیه وآله به جاى قبول کردن با تعجّب و مسخره سر خود را تکان داده و مىگفتند: «و یَقولون مَتى هو» (اسراء/51) قیامت چه وقت است؟ غافل از آنکه زمان وقوع قیامت را جز خدا کسى نمىداند، ولى ندانستن تاریخ هرگز دلیل انکار نیست. آیا اگر کسى ساعت مردن خود را نداند باید اصل مردن را انکار کند؟
4- مرگ، پایان قدرت خدا و نیستى :
منکران معاد مىگویند: مردن، یعنى تمام شدن قدرت خدا و پیروزى عوامل مرگ بر اراده خدا، در حالى که مردن نیز از مقدّرات الهى و تحت اراده و قدرت خداوند است. قرآن مىفرماید: «نَحن قَدّرنا بَینکُم الموتَ و ما نَحنُ بِمَسبوقِین» (واقعه/60) ما خودمان مرگ را در میان شما مقدّر نمودیم و هیچ عاملى در هستى بر ما پیروز نشده و سبقت نمىگیرد. آنان مىگویند: مردن، یعنى نیستى و فانى شدن! غافل از آنکه نیستى که آفریدن نمىخواهد. چنانکه در قرآن مىخوانیم: «خَلَق الموتَ و الحَیاة» (ملک/2) خداوند هم مردن و هم زندگى و حیات را آفرید. بنابراین مرگ نیستى نیست، بلکه انتقال از منزلى به منزل دیگر است. جالب اینکه قرآن از مردن، 14 مرتبه با واژه «تَوفىّ» که به معناى تحویل گرفتن است نام مىبرد، یعنى با مردن، شما نابود نمىشوید بلکه ما داده خود را بدون کم و کاست پس گرفته و موقّتاً تحویل مأموران خودمان مىدهیم. رسول خداصلى الله علیه وآله نیز فرمودند: گمان نبرید که با مرگ نابود مىشوید، بلکه از خانهاى به خانه دیگر کوچ مىنمایید.
آثار یاد موت و معاد :
امام صادق علیه السلام در نقش و ارزش یاد مرگ و معاد چنین مىفرماید:
* «ذِکرُ المَوتِ یُمیت الشَهَوات» یاد مرگ شهوتها رااز بین مىبرد.
* «وَ یَقلَع مَنابِت الغَفلةَ» ریشههاى غفلت را یکسره بر مىکند.
* «وَ یُقَوّى القَلب بمَواعدِ اللّه» دل انسان را با وعدههاى الهى محکم مىکند.
* «وَ یُرَقّ الطَبع» روحیه انسان را از قساوت به لطافت سوق مىدهد.
* «وَ یُکسر اعلامَ الهَوى» نشانهها وعلامتهاى هوسها را مىشکند.
* «وَ یُطفىء نارَ الحِرص و یُحَقّر الدّنیا» آتش حرص را خاموش و دنیا را در جلو چشم انسان کوچک مىکند. سپس امام صادق علیه السلام درباره معناى این کلام رسول خداصلى الله علیه وآله که فرمود: یک ساعت فکر کردن از عبادت یک سال بهتر است، مىفرماید: فکر درباره آینده خود و بازپرسىها و حسابها و دادگاه عدل الهى و آمادگى براى پاسخ است. (بحارالانوار/ج6 ص133) در روایات مىخوانیم: زیرکترین افراد کسانى هستند که بیشتر یاد مرگ هستند. (بحارالانوار/ج6 ص135) پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «اِنّ هذهِ القلوب تَصدَءُ کما یَصدءُ الحَدید. قیل: فما جلائها؟ قال: ذِکرُ الموتِ و تلاوةُ القُرآن» (نهج الفصاحه/حدیث934) همانا این دلها همانند آهن زنگ مىزند، پرسیدند جلا و صیقل آن با چیست؟ فرمود: با یاد مرگ و تلاوت قرآن. در جمله دیگرى از آن حضرت مىخوانیم: «اَکثِروا ذِکرَ المَوت» زیاد یاد مرگ باشید که داراى چهار اثر است:
1- گناهان شما را پاک مىکند. «فانّه یُمحّض الذّنوب»
2- علاقه مفرط شما را به دنیا کم مىکند. «و یُزَهّد فِى الدّنیا»
3- هرگاه در حال غنى وبىنیازى یاد مرگ کنید، جلو مستىها و طغیانهایى که از سرمایه وثروت برمىخیزد را مىگیرد. «فاِنْ ذَکرتُموه عند الغِنى هَدَمه»
4- هر گاه در حال تندرستى و فقر انسان یاد مرگ افتد و فکر این باشد که چگونه باید در دادگاه عدلالهى پاسخ درآمد ومصرف، وپاسخ محرومان جامعه را بدهد، قهراً به همان مقدارِ کم راضى وخشنود مىشود. «واِن ذَکَرتُموه عند الفَقر اَرضاکم بِعَیشکم» (نهج الفصاحه/حدیث444) زیرا مىبیند اگر مالى ندارد مسئولیتش هم کمتر است. حضرت علىعلیه السلام با یادآورى تاریخ پیشینیان که چگونه مرگ آنها را ربوده، مردم را تربیت مىکند و فریاد مىزند: «أینَ العَمالِقَة واَبناءُ العَمالقة» کجا هستند پادشاهان یمن و حجاز که ریشه آنها نیز به باد رفته است؟«أینَ کَسرى و قِیصَر» کجایند شاهان ایران و روم؟«أینَ الجَبابِرة واَبناءُ الجَبابِرَة» کجایند ستمگران و دودمانشان؟«أینَ مَن حَصّنَ واَکّد وزخرف» (نهج البلاغه/خطبه181) کجا هستند کسانى که دژها ساختند و محکمکارىها کردند و با طلا و غیره زینت کردند؟«أینَ مَن کان مِنکم اَطوَلَ اَعماراًو اَعظمَ آثاراً» کجا هستند کسانى که عمرشان از شما بیشتر و آثارشان از شما بزرگتر بود؟ (غررالحکم)
مرگ از دیدگاه معصومینعلیهم السلام :
در کلمات پیشوایان معصوم براى مرگ تعبیرات جالبى بکار برده شده که ما گوشهاى از آنرا در اینجا بیان مىکنیم : پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله مىفرماید: خروج افراد مؤمن از دنیا همچون بیرون آمدن طفل از شکم مادر است که از تاریکىها و تنگىها و فشارها به فضاى روشن و بزرگ وارد مىشود. (نهج الفصاحه/حدیث2645) از امام حسنعلیه السلام سؤال شد که مرگ چیست؟ فرمود: مرگ بهترین شادىهایى است که بر مؤمن وارد مىشود. امام حسین علیه السلام مىفرماید: مرگ پلى است که شمارا از دردسرهاى دنیا به رفاه و لطف خدا مىرساند، همان گونه که براى دشمنان خدا انتقال از کاخ به زندان است. امام سجادعلیه السلام مىفرماید: مرگ براى افراد با ایمان همچون بیرون آوردن لباس کثیف و سپس پوشیدن بهترین لباسهاى خوشبو و ارزشمند وآزاد شدن از قید و بندهاى سنگین است. سپس امام سخنان خود را چنین ادامه مىدهد: همین مرگ، براى افراد کافر مانند کندن لباسهاى فاخر و پوشیدن لباسهاى آلوده و خشن و خروج از منزلهاى دلنشین و حرکت به منزلهاى وحشتناک است. امام باقرعلیه السلام مىفرماید: مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مىآید، لیکن مدّتش طولانى است. البتّه نظر مبارک امام مسأله مرگ و برزخ است. امام صادقعلیه السلام مىفرماید: مردن براى مؤمن همچون بو کردن بهترین بوییدنىها است و براى کافر همچون نیش عقربها و افعىها است.
چرا از مرگ مىترسیم؟
ترس مىتواند ریشههاى گوناگونى داشته باشد، که با بیان یک مثال، موارد آن را بیان مىکنیم: در دیدگاه اسلام دنیا محل عبور است و انسان عابر و اموال دنیا وسیله مىباشد، و ترس از مرگ همانند ترس یک راننده در شرایط مختلف است:
1- گاهى راننده مىترسد، چون مىبیند ماشین او در آستانه سقوط و رو به نابود شدن است. افرادى که ایمان به معاد ندارند و مردن را نیست شدن مىدانند، باید از مرگ هم بترسند چون مرگ در چشم آنها یک نوع سقوط و نابودى است.
2- گاهى رانندهاى که ماشین خود را با خون دل تهیه کرده و علاقه زیادى به آن دارد، مىترسد که مبادا کسى وسیله او را بگیرد و از تصوّر جدایى آن رنج مىبرد و خیال مىکند بهتر از این ماشین چیز دیگرى نیست. کسانى که علاقه زیادى به دنیا دارند، جدایى آنها از دنیا بزرگترین شکنجه است، ولى اگر انسان در دنیا زاهد باشد و نسبت به آن دلبستگى و وابستگى نداشته باشد، مردن و جدا شدن از آن براى او آسان و راحت وبدون ترس است. شخصى از امام حسنعلیه السلام کرد امام جواب داد: «اِنّکم اَخرَبتُم آخرتَکُم و عَمّرتُم دُنیاکم فَأنتم تَکرَهونَ النَّقلَة مِنَ العُمرانِ الىَ الخَراب» (بحارالانوار/ج6 ص129) شما تمام کوشش خود را صرف آبادى دنیاى خود کردهاید و براى آخرت کار نیکى انجام ندادهاید و به همین خاطر از مرگ مىترسید که از جاى آباد به جاى خراب منتقل مىشوید.
حسن عاقبت و سوء عاقبت:
یکى از بحثهایى که سزاوار است مورد بررسى قرار گیرد، «مسأله حسن عاقبت و سوء عاقبت» است که چون در منابع اسلامى در این باره توجّه خاصّى شده است حضرت على علیه السلام فرمود: حقیقت سعادت این است که کار انسان به سعادت پایان پذیرد و حقیقت شقاوت و بدبختى به آن است که پایان کار انسان شقاوت و بدبختى باشد. لذا همواره اولیاى خدا از عاقبت و سرانجام خود ترس داشته و از خداوند سعادت و حسن عاقبت را درخواست مىکردند. حدود سى سال قبل از شهادت حضرت على علیه السلام که رسول خدا صلى الله علیه وآله مشغول خطبه درباره اهمیّت ماه رمضان بودند، خبر شهادت على علیه السلام را اعلام فرمودند، لیکن حضرت على علیه السلام به جاى اینکه بپرسد قاتل کیست؟ هدفش چیست؟ چگونه و چرا و چه وقت شهید مىشوم؟ پرسید: یا رسول اللّه! آیا لحظه مرگ و شهادت، در ایمان و دین ثابت قدم و در سلامتى فکرى و ایمانى خواهم بود؟ رسول خداصلى الله علیه وآله بشارت داد: بله، آن هنگام در سلامتى از ایمان خواهى بود. (المراقبات/خطبه شعبانیه) از الطاف خدا نسبت به مؤمنان این است که در لحظه مرگ - که به فرموده امام صادق علیه السلام شیطان از هر سو براى ایجاد شکّ و گرفتن ایمان مؤمنان تلاش مىکند. (نورالثقلین/ج2 ص540) - آنان را در دیندارى پایدار و ثابت قدم نگاه مىدارد. چنانکه قرآن مىفرماید: «یُثَبّتُ اللّه الّذینَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِى الحَیاةِ الدّنیا و فِى الآخِرَة» (ابراهیم/27)
عوامل بدعاقبتى انسان:
با دقّت و جستجو در وضع افراد بد عاقبت مىتوان علّت شقاوت و بدعاقبتى آنان را پیدا کرد :
1- تکبّر
2- حبّ دنیا
3- گناه
4- عمیق نبودن باورها و اعتقادات.
وجود عالم برزخ:
قرآن در این باره مىفرماید: «وَمِن وَرائِهِم بَرزَخٌ اِلى یَومِ یُبعَثُونَ» (مومنون/100) و از پىآنان تا روزى که مبعوث شوند، فاصلهاى (برزخ) است. مراد از عالم برزخ، عالم قبر است، عالمى که انسان در آن یک نوع زندگى خاصّى تا قیامت دارد.
از چه مىپرسند؟
امام زین العابدین علیه السلام در هر جمعه که در مسجدالنبى مردم را موعظه مىفرمود، ضمن بیاناتشان مواردى را که انسان در قبر مورد سؤال قرار مىگیرد برشمرده و به مردم هشدار مىدادند. از جمله: 1- اوّلین سؤال آن دو فرشته «نکیر و منکر» این است که آیا خدا را پرستش مىکردى یا مشرک بودى؟2- از پیامبرصلى الله علیه وآله و مکتب و دین و کتاب سؤال مىکنند. 3- از رهبرى و ولایت مىپرسند که کدام رهبر (حق یا باطل) را تقویت و یا تضعیف مىکردى؟4- از عمر مىپرسند که در چه راهى صرف کردى؟5 - از مال و درآمدها مىپرسند که از چه راهى بدست آوردى و در چه راهى مصرف نمودى؟
حسابگر کیست؟
امّا در اینکه چه کس و یا چه کسانى در قیامت انسان را مورد محاسبه قرار مىدهند و اعمال او را بررسى مىنمایند؟ با توجّه به آیات وروایات مىگوییم:
الف: خداوند:
در قیامت حسابگر خداوند است، خداى عالم و عادل و عزیز که به احدى ظلم نمىکند و حساب او از هر حسابگر دیگرى کفایت مىکند. «و کَفى بِنا حاسِبِینَ» (انبیا/47)
ب: رهبران امّت:
امام صادق علیه السلام فرمود: در روز قیامت خداوند متعال حساب شیعیان ما را به خودما واگذار مىکند.
ج: وجدان انسان:
یکى دیگر از محسابهگران در قیامت، وجدان انسان است، چنانکه قرآن مىفرماید: «کَفى بِنَفسِکَ الیَومَ عَلیکَ حَسیباً» (اسراء/14) امروز وجدان شمابراى حسابگرى خودتان کافى است.
شهادت و گواهى شاهدان :
یکى از مسائل مهم در قیامت وجود گواهان مختلف و متعدّد است، چنانکه قرآن مىفرماید: «یَومَ یَقومُ الاَشهادُ» روزى که تمام شاهدان برپا مىخیزند. گرچه خداوند نیازى به هیچ شاهدى ندارد، ولى انسان داراى چنان خصلتى است که هر چه حضور ناظران و شاهدان را بیشتر احساس کند، در تربیت و تقواى او مهمتر و مؤثّرتر است. براى نمونه به داستان زیر توجّه کنید: روزى جناب «عقیل»، برادر بزرگتر حضرت علىعلیه السلام خدمت حضرت رسید و تقاضاى سهم بیشترى از بیتالمال را نمود، حضرت دست او را گرفت و به نماز جمعه برد و آن جمعیّت انبوه را به عقیل نشان داد و سپس فرمود: از بیتالمال سهم بیشترى دادن به تو، یعنى دزدیدن از حقّ همه این مردم! عقیل با نگاهى به آن جمعیّت، از درخواست خود پشیمان شد و برگشت. آرى، حضور و نظارت مردم و تعداد گواهان و شاهدان هر چه بیشتر باشد، احساس شرمندگى انسان زیادتر مىشود و قهراً همّت بیشترى براى کنترل خود نشان مىدهد، چون گاهى ممکن است انسان در تنهایى کارى را انجام دهد که در جمع و حضور شاهدان به هیچ وجه حاضر به مطرح کردن آن نیز نباشد.
شاهدان در قیامت:
:از آیات و روایات استفاده مىشود که در صحنه قیامت و در دادگاه عدل الهى، حضور شاهدان قطعى و حتمى است، امّا این شاهدان چه کسانى هستند؟ در این مبحث با توجه به آیات قرآن اشارهاى به آنها مىکنیم.
1- خداوند
درقرآن مىخوانیم: «اِنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَىءٍ شَهیِدٍ» (حج/17) همانا خداوند بر همه چیز گواه است.
2- انبیا
یکى از گواهان دیگر در قیامت، پیامبران بزرگوار هستند. قرآن مىفرماید: «وَجِئنا بِکَ عَلى هولاءِ شَهِیداً» (نساء/41) ما تو را در قیامت در حالى که شاهد و گواه مردم هستى، حاضر مىکنیم.
3- امامان معصومعلیهم السلام
در قرآن مىخوانیم: «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم اُمَّةً وَسَطاً لِتَکونوا شُهداءَ عَلَى النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُم شَهِیداً» (بقره/143) و بدین گونه ما شما را یک امّت معتدل و میانه قرار دادیم تا شاهد بر مردم باشید و رسول خدا هم بر شما شاهد باشد.
4- فرشتگان
در قرآن مىخوانیم: «وَ جاءَت کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ» (ق/21) روز قیامت هر انسانى در پیشگاه عدل الهى حاضر مىشود، در حالى که در کنار او هم فرشتهاى است که او را به محشر سوق مىدهد و همچنین فرشتهاى است که شاهد کارهاى انجام شده اوست. (المیزان/ج18 ص379) فرشتگانى که در قیامت گواه بر اعمال انسانند، ممکن است همان گروه از مأمورانى باشند که در دنیا همراه ما بوده و اعمال ما را ضبط مىنمودند و ممکن است سایر فرشتگان باشند.
5- زمین
قرآن مىفرماید: «یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها» (زلزال/4) زمین در قیامت خبرهایش را بازگو مىکند.
6- وجدان
یکى از شاهدان در آن روز، عقل ووجدان بیدار شده انسان است. در قرآن آیات بسیارى آمده که بارها انسان با کمال صراحت به گناه و انحراف خود اقرار مىکند، اقرارى از عمق جان و از تمام وجود، اقرارى که شاید از اقرار هر شاهدى پرسوز و گدازتر باشد. جالب اینکه در آن روز خداوند نیز وجدان را قاضى قرار مىدهد و به انسان خطاب مىفرماید: «اِقْرَء کِتابَک کَفى بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً» (اسراء/14) نامه عمل خود را بخوان، امروز روح وروان تو براى اینکه علیه تو گواهى دهند، کافى است.
7- اعضاى بدن
یکى از شاهدها در قیامت، اعضاى بدن (دست و پا و پوست و زبان) هستند. قرآن مىفرماید: «یَومَ تَشهَدُ عَلَیهِم اَلسِنَتُهُم واَیدِیهِم وَاَرجُلُهُم بِما کانُوا یَعمَلُونَ» (نور/24) روزى که زبان و دست و پاهاى مردم بر آنان گواهى مىدهند. و گاهى بر دهان مهر خورده و تنها دست و پاها سخن مىگویند، «اَلیَومَ نَختِمُ عَلى اَفواهِهِم وَتُکَلِّمُنا اَیدِیهِم وتَشهَدُ اَرجُلَهُم بِمَا کانُوا یَکسِبُونَ» (یس/65) روزى که بر لبهاى آنان مهر مىزنیم و تنها دست آنان با ما حرف مىزند و پاهایشان گواهى مىدهند که در دنیا به کجاها رفتند و چه کارها کردند.
8- زمان
حضرت على علیه السلام فرمود: هیچ روزى بر انسان نمىگذرد مگر آنکه آن روز به انسان هشدار مىدهد که من امروز براى تو روز جدیدى هستم و گواه کارهایى خواهم بود که امروز انجام مىدهى و در روز قیامت به آنها شهادت خواهم داد، بنابراین سعى کن که از این روز استفاده کامل کرده و اعمالى را در راه سعادت ابدى خودت انجام دهى.
9- اعمال
«یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً» (آل عمران/30) روزى که هر کس آنچه کار نیک انجام داده در برابر خود حاضر مىبیند.
منبع: رساله عملیه مرجع تقلید داوطلب .