بخل به معنای دست بسته بودن و عدم تمایل به استفاده رساندن به دیگران از مال و ثروت خود میباشد. و این به خاطر دلبستگی سخت و محکم به مادیات است که در او بصورت بخل جلوه مینماید.
((آنهایی که نسبت به آنچه به آنها داده بخل میورزند خیال نکنند که بخل برایشان خوب است، بلکه برایشان شر است. بزودی اموالی را که در آنها بخل ورزیدهاند را به گردنشان آویخته میکنند و میراث آسمانها و زمین مال خداست و خدا به آنچه که میکنید آگاه است)) (سوره آلعمران آیه 179)
پیامبر(ص) فرمود: ((خدایا از شر بخیل به تو پناه میبرم)) و فرمود: ((در دل مؤمن دو خصلت جمع نشود بخل و بدخلقی)) و در جای دیگر میفرماید: ((نزد خداوند بخیل از ظالم بدتر است و خداوند قسم خورد که به عظمت و جلالم بخیل را وارد بهشت ننمایم))
بخیل و پسرانش
آوردهاند که مردی پولدار و بخیل بود که دست کسی به غذای او نرسیده و شامهی روزگار بوی شوربای او را نشنیده است. او سه پسر داشت چون موقع مرگش رسید خواست آنها را امتحان کند، که بعد از مرگش کدامیک از جهت بخل بودن لیاقت جانشینی او را دارد.
اول پسر بزرگ را خواست و گفت: پسر نان چگونه خوری؟ گفت: نان با پنیر خورم. پدر گفت: برو که بدبختی و تو را از دولت بهرهای نیست.
پسر دوم را گفت نان چگونه خوری؟ پسر جواب داد: نان به پنیر میمالم و میخورم. باز پدر گفت: برو که توهم بدبختی و از سعادت بهرهای نداری.
پسر سوم را طلبید و گفت: پسرم نان چگونه خوری؟ گفت: من پنیر را در خیال خود میگذرانم و نان را با پنیر خیالی میخورم. پدر بدو گفت: احسنت تو پسر منی و لیاقت جانشینی مرا داری. آنگاه کلید اموال خود را به او داد.
شیطان به یحیی (ع) چه گفت؟
حضرت یحیی (ع) روزی شیطان را بصورت اصلی خود دید و به او گفت با کدام دسته دشمن هستی و کدام دسته را دوست میداری؟
شیطان جواب داد: دوستترین شخص نزد من مؤمن بخیل است و دشمنترین شخص نزد من فاسق سخاوتمند است.
حضرت علی فرمود: سه صفت در مرد باعث نقص و در زن باعث کمال میشود:
1ـ خودخواهی است که اگر زن داشته باشد مغرور میباشد و تن به کار زشت نمیدهد.
2ـ بخیل بودن است که باعث میشود زن از اموال شوهرش خوب مواظبت کند.
3ـ ترس است که به خاطر ترس زن از فساد رویگردان میشود.
بخل باعث طلاق شد
آوردهاند که روزی بخیلی با اهل و عیلش به سفره نشسته بود و غذا میخوردند که گدایی دم در خانهاشان آمد و تقاضای کمک کرد. زن خواست به فقیر کمک کند ولی شوهر مخالفت کرد، که باعث بگومگوی آنها شد، کمکم کار به جاهای باریک کشید و خلاصه کارشان به طلاق انجامید.
زن بعد از مدتی ازدواج کرد و با همسر دومش زندگی میکرد. روزی با شوهرش سر سفره نشسته بودند و غذا میخوردند که در خانه به صدا در آمد، زن وقتی در را باز کرد گدایی را دید، قیافهاش آشنا بود وقتی خوب نگاه کرد دید شوهر اولش است و فریاد سرداد. شوهر دومش مضطربانه آمد و گفت چی شده؟ زن جواب داد: این گدا شوهر اول من است که ثروت زیادی داشت ولی به خاطر بخیل بودنش مالش از بین رفت و زندگیش ازهم پاشید.
منبع: جوانان و گناهان کبیره