پدر خواندههای نامهربان و تجزیهشدگان کرد
یکی از اندیشمندان بزرگ کرد در دهههای پنجاه و شست شمسی، به دلیل پیوند منافع آمریکا با دولتهای مسلط بر کردستان در لیست سیاه آنان قرار گرفته بود. چند روزی بعد از خط خوردن نام و دعوت به انجام سفر به آمریکا و دیدار با دولتمردان آن کشور… البته به سبب جان باختش در یک حادثهی وحشتناک تروریستی موفق بدین کار نشد… در گفتگو با رادیو آمریکا، در پاسخ به سئوال خبرنگار آن رادیو در خصوص تجزیهطلبی کردها ضمن توضیحات لازم فرمودند که ((هیچکس نمیتواند خود را از کردها ایرانیتر بداند و کردها صاحبان اصلی ایران زمین و اصیلترین ایرانیان هستند…)) که بعدها در راستای سیاست خلع سلاح فکری و شعاری اپوزیسیون برونمرزی و مصادره گفتمان مرتبط به آنان، این گفته بر زبان آقای خاتمی نامزد ریاست جمهوری و به نام او حکاکی و سنگ نبشته و ثبتاش نمودند…
کردها جدا از اینکه چه به عنوان آریایی و چه به عنوان بومیان این سرزمین افتخار صاحب خانگی(؟!) را دارند. اما مهمتر از آن بنیان نهادن اولین نظام حکومتی انتخابی در فلات ایران براساس شورا و نظرخواهی به نقل از تمامی منابع تاریخی به روایت مورخان موافق و مخالف این ملت، کردها (مادها) بودهاند که حدود 700 سال قبل از میلاد مسیح سران طوایف را در هگمتانه گرد هم آورده و پیمان اتحاد و یکپارچگی فرمانروایی میبندند و دیاکو را به عنوان رهبر تمامی ملتهای ایران (پارس، ماد، پات) برمیگزینند. حال که هرکدام نیز جدای از تحت حکومت رهبری واحد بودند صاحب استقلال داخلی در قلمرو حکومتی خود بودهاند که این عظمت و اقتدار عادلانه تا زمان فروپاشی بوسیلهی کورش پارسی در حدود (550 ق ـ م) ادامه داشته است.
در میان شاهان خردمند و بیگانه ستیز این سرزمین در دورهی 2500 سالهی سلطنت پادشاهی ایران زمین شاید نتوان غیر از کریمخان زند (وکیلالرعایای)شاهی دیگر برشمرد… تا اینکه در عصر بلواهای بورژوایی و پرولتاریا و جنگ ابر قدرتها و تهاجمات گستردهی نظامی و فکری دول مختلف و بلوک شرق و غرب برضد یکدیگر از گوشههایی در این سرزمین پیشوا قاضی محمد، بزرگمرد دیگری از تبار اهوراییان نظام جمهوریت را بنا مینهد و برگ زرین دیگری از تاریخ عدالتخواهی کرد برای تاریخ و برادران ناسپاس به یادگار میگذارد. و او نیز آخرین گفتهاش را درپای چوبهی دار حافظان پرشیا((ایران دمکراتیک)) میخواند و… و تا لحظهی کنونی بخشی از ایران زمین براثر توطئهها و همدستی کرد با بیگانگان در تصرف آنان قرار نگرفته و پرچم هیچ بیگانهای به دلخواه کردان در کردستان به اهتزاز درنیامده و چشم هیچ دشمنی به آرامش پلک برهم ننهاده است. هرچند به اجبار تحت نام سرزمین خود بودن و عدم مداخله در امور داخلی، بر بلندیهای کردستان چهرهی واقعی استعمارگران در قالب قلههای بزرگ بتنی، حکومت دست به جای سیطره و حاکمیت عقل را فریاد میزند. اما کردها همچنان به دور از ترس و بیم سهمناک غرش هواپیما سرود ای رقیب آفتاب و گندم را زمزمه میکند. و زرتشت را عشق نموده و اصول سهگانهاش را بر شال کمر به نشان نیکی در گفتار و کردار اندیشه گره میزند.
((سورانی))هایش را به پاسداشت صلح و آشتی چون گذشته بردستانش چرخان است تا خون و زندگی و حرمت انسان را نغمهی خروشان جویبارهای زاگرس نماید. و حکایت و تراژدی کرد را در زلالی آبهای سرزمینهایی که چون نفت از آنها نیز به سوی هم خانههایمان پیامبر باشد. و همچنان آنها، آنها باشند و ما هم، نه ما، بلکه آنها باشیم و ضمن بودن در آنها، حتماً و هرگز
نباید باشیم. و چه دشوار و چه سخت تصمیمی است نبودن در بودن و انکار خود کردن در وجود داشتن…؟!
ما کردها مستمع بزرگترین دروغ تاریخ و ادامهدارترین آن بودهایم، آنهم خطاب قرار گرفتن از طرف دیگریهایی که همیشهی خدا ما را خائن پنداشتهاند، تحت نام ((صاحب خانه)) و ((برادران هم کیش و هم میهن)) و دهها عنوان دهان پرکن دیگر و این است تزویر و ریای زشت تاریخ، ما همه وقت میراث بخش بودهایم بی اینکه یک دانگ از برادریشان برایمان اثبات و شاملمان شده باشد. و ما هم چنان برادریم آنها ((زن بابایی)) میکنند…؟!
سند و دلیلی دال بر خیانت و تجزیهطلبی کردان به نسبت ایران زمین در دست نیست و ما همیشهی روزگار مدافع جان فدای ایران کردستان بودهایم، و اگر نکتهای غیر از این بوده قطعاً هرروز، هزاران مرتبه بر طبل رسوایی میکوبیدند و نگین هر سخنشان مینمودند.
اما روی دیگر این سکهی برادری جور دیگری است. گذشتهی حکمرانی حاکمان ایرانی لبریز از نامردی بر این مردم و خیانت نه تنها به خود آنان، بلکه بر سرزمینشان است. آنها خاکها را تجزیه کرده و بستر چند پارگیاش را فراهم ساختند، آنچه را خود تجزیه، ویران و آشفته ساختهاند، آبادانی و پیوستگیاش را تجزیهطلبی مینامند. و این اصل تضاد و تناقص را میرساند که چگونه باهم بودن و متصل شدن و برپایی ویرانهای، جداسازی و خیانت و سرسپردگی بیگانگان است. توهم ما به نسبت حاکمیتهای ایرانی در ازای تاریخ این است که چگونه برخلاف حساسیت به سیر قسمتهای ایران زمین، به آسانی تن به جداییبخشی از کردستان دادند و هیچوقت نه تنها از آن نامی نبردهاند، بلکه نگذاشتهاند نامی از آن هم برده شود.
چرا چنین آرام از کنار مسئلهای به این وضوح و برجستگی گذشتهی خود را به بیخبری زده و مهر سکوت بر لب و قفل تعطیلی و فراموشی به روایت تاریخیاش زدند. حقیقت آن است که حاکمان ایرانی در عصر صفوی به راحتی از طریق عهدهنامهی عقیدتی چالدران کردستان را به دو قسمت مجزا تقسیم نموده و بدون دغدغه پیشکش سلطان عثمانی کردند. و هزاران کرد را به مرزهای شرقی ایران کوچانده و حکومت حاکمان را با تندخویی به خاک و خون کشیدهاند. بر این مبناها ملتی تجزیه شدهایم و امروز تجزیه طلب نامیده میشویم.
به قول معروف: تا صاحبخانه آمد دزد را بگیرد، دزد صاحبخانه را گرفت.
نویسنده: عارف نادری