به من و شما چه: بچههای مردم تلویزیون رنگی 28 اینچ نگاه میکنند اما ما هنوز سیاه و سفیدمان هم خراب است.
به من و شما چه: بچههای مردم در بیمارستان خصوصی درمان میشوند اما ما پول دکتر عمومی هم نداریم.
به من و شما چه: بچههای مردم کنار بخاریهای مدل بالای گازی و شوفاژ خودشان را گرم میکنند اما ما نفت هم برای چراغ نفتیمان نداریم.
به من و شما چه: بچههای مردم در مدارس خصوصی و غیرـ انتفاعی درس میخوانند اما ما به خاطر کار و مشکلات نمیتوانیم در مدارس عمومی هم درس بخوانیم و خلاصه بیسواد ماندهایم.
به من و شما چه:بچههای مردم برای گشت و گذار از این
شهر به آن شهر میروند و جاهای تفریحی ـ باستانی و تاریخی را میبینند و در پارکها
مینشینند اما ما به دلیل کار و مشکلات نمیدانیم در کدامین ماه سال هستیم.
به من و شما چه:بچههای مردم صبحها با تخممرغ و عسل و
کره و گردو راضی نیستند اما ما شکر هم برای چای شیرین نداریم.
به من و شما چه:بچههای مردم با کفش روی فرشهای دستساز
ما رفت و آمد میکنند اما ما فرش دستساز خود را فقط روی دار قالی میبینیم.
به من و شما چه: بچههای مردم کفش بیرون و داخل یا ورزششان
جداست اما ما کفش تابستان و زمستانمان
یکی است.
به من و شما چه: بچههای مردم برای بازی و تفریح به سالنهای
ورزشی و مکانهای خصوصی میروند اما ماهای خاک به سرباید فقط در اتاق تاریکمان
بنشینیم و صدای کوبیدن فرش را بشنویم.
به من و شما چه: بچههای مردم از تلویزیون رنگی ـ
کامپیوترـ واکمن و سیدی استفاده میکنند اما ما باتری هم نداریم که به رادیوی
کهنهمان گوش دهیم.
به من و شما چه: بچههای مردم در اتاقهای خودشان درس میخوانند
و موسیقی دلخواهشان را گوش میکنند اما مای خاک بهسر ضبطصوتمان که ساختهی زمان
هیتلر است بدون باتری در گوشهای افتاده است.
به من و شما چه: بچههای مردم تابستانها زیر سایه، کنار
استخر و در جاهای خصوصی استراحت میکنند و لذت میبرند اما ما توی اتاق و در گرمای
40 درجه فرش میبافیم.
به من و شما چه: بچههای مردم شربت خنک و آب میوههای
رنگارنگ میخورند اما ما به دوغ بیطعم و ترشیده زن همسایه که هربار تار موی نیم
متری را از آن بیرون میآوریم (حرف خودمان باشد) راضی هستیم، تازه آنهم به زحمت و
ناراحتی به دست میآید.
به من و شما چه: بچههای مردم چگونهاند… اصلاً سری که درد
نمیکند دستمال نمیبندند.